علی محمد شمس:
بالاخره پس از گذشت هفت سال فهرست غارتگران بیت المال که احمدینژاد همواره تهدید به افشای آن میکرد از جیب بغل وی درآمد.اما این نه خود او بلکه معاون اول او بود که گوشه آن را گشود و از آن میان تنها نام یکنفر را افشا کرد. نکته جالب در این افشاگری این که فرد افشا شده نه از اصلاح طلبان بود و نه از مدیران دولتهای پیشین، او وزیر کشور سابق دولت پاکدست احمدینژاد بود. جالبتر این که رحیمی که نام او را به عنوان فساد مالی و اختلاس افشا کرد خود در صدر جدول اختلاس کنندگان از بیت المال قرار دارد و کلاهبرداری حدود یکهزار و پانصد میلیادر تومانی از شرکت بیمه ایران، تنها یکی از موارد اتهامی اوست. به دنبال این افشاگری عجیب روزنامه دولتی ایران ازپرونده سوء استفاده دیگر پورمحمدی و مرگ مرموز یکی از شاهدان این پرونده خبر داد. پور محمدی البته این ادعا را تکذیب کرد و مدعی شد که فرد مذکور جانباز شیمیایی بوده و براثر عوارض شیمیایی بازمانده از جنگ در گذشته است. ما در این باره قضاوت خاصی نداریم و صد البته میتوان مطمئن بود که حتی اگر این شاهد براثر عوارض شیمیایی برجای مانده از جنگ در نگذشته باشد، حقیقت ماجرا همچون مرگ پزشک شکنجهگاه کهریزک و بسیاری دیگر که در این چند سال در زندان و بیرون زندان به تیر غیب گرفتار شدهاند هرگز روشن نخواهد شد. پرداختن به علت مرگ این شاهد ما را از موضوع اصلی منحرف میکند. او چه بر اثر جراحات شیمیایی در گذشته باشد چه کشته شده باشد یک چیز مسلم است و آن این که به اعتراف روزنامه دولتی ایران ارتکاب به قتل و ترور از سوی باندهای مافیایی قدرت/ثروت در حاکمیت برای حفظ موقعیت و قدرت خود امری کاملاً محتمل است. حداقل این که باندهای مذکور که از یکدیگر شناخت نزدیکی دارند، ارتکاب چنین جنایاتی را از یکدیگر امری محتمل میدانند. توجه داشته باشید این اتهام از سوی رسانه اپوزیسیون و یا یک خبرنگار مخالف مطرح نشده است، بلکه از سوی روزنامه ایران ارگان گروه احمدینژاد علیه باند رقیب در حاکمیت مطرح شده است.
در دوره اصلاحات رهبری در برابر شعار جامعه مدنی و آزادی و دموکراسی، شعار مبارزه با فقر و فساد و تبعیض را مطرح کرد، هدف رهبری آن بود که با عمده کردن دوگانههای فقر/ ثروت و محرومیت/ رفاه و تقویت پوپولیسم، شعار جامعه مدنی و آزادی را تحت الشعاع قرار داده، اصلاحات را به محاق ببرد و اصلاح طلبان مجموعهای آلوده به مفاسد مالی و بیتفاوت در برابر فقر و محرومیت جامعه معرفی شوند. تأکید همواره بر ضرورت مبارزه علیه فساد و تبعیض در تمامی سخنرانیها و صدور فرمان تشکیل ستاد مبارزه با فساد با این هدف صورت گرفت تا همگان بپذیرند مشکل اصلی کشور نه دوگانه استبداد/آزدای بلکه فساد و بیتفاوتی نسبت به فقر و تبعیض است. در اواخر دوره اصلاحات این اتهام البته به نحو صریحتری بیان میشد. تا آن که رهبری در اظهارنظری بیسابقه اصلاح طلبان را عامل اصلی فساد معرفی کردند و مبارزه با فساد را با وجود دولت اصلاحات ناممکن خواندند و فرمودند «بادستمال کثیف نمیتوان شیشه را تمیز کرد» این اولین بار بود که رهبری آشکارا و تمام قد در برابر یک دولت میایستاد و آن را به کنایه سراپا فاسد میخواند.
مسئله اصلی این نبود که رهبری نسبت به پاکدستی اصلاح طلبان و دولت اصلاحات بدبین است. حتی اگر چنین بدبینی وجود میداشت رها شدن از آن چندان مشکل نبود به ویژه آن که رهبری بسیاری از اصلاح طلبان را از سالها قبل میشناخت و با بسیاری از آنها در مسؤلیتهای مختلف کار کرده بود و سلامت آنان را از نزدیک آزموده بود. مسئله این بود که اتهام فساد علیه اصلاح طلبان یک حرکت کاملاً سیاسی و در چارچوب طرحی گستردهتر برای حذف آنان از صحنه بود به همین علت رهبری به رغم این که همواره مدعی بودهاست که به پیروی از مشی امام دفاع و تأیید مسؤلان کشور را وظیفه خود به عنوان رهبر میداند، از این که علناً خاتمی و همکارانش را به فساد متهم کند، ابایی نداشت و برای این که هیچکس در عدم پاکدستی اصلاح طلبان تردیدی به خود راه ندهد، برجستهترین ویژگی احمدینژاد و دولتش را پاکدستی و حساسیت نسبت به تبعیض معرفی میکرد. پس از روی کار آمدن احمدینژاد شور و شعف یافتن جانشینی پاکدست! را به وضوح میشد در چشمان رهبری مشاهده کرد آن گونه که در تعریف و تحسین وی و دولتش هیچ کم نگذاشت. دولتی که به تعبیر ایشان«ارزشهای انقلاب را زنده کرد»، «گفتمان انقلاب را احیاء کرد»، «دولتی بینظیر در تاریخ معاصر»، «دولتی در خدمت محرومان» «دولتی پاکدست که حتی دشمنان ناگزیر از اعتراف به سلامت آن» شدهاند. سخن رهبری نمیتواند بیپایه و اساس باشد. هر اظهار نظر ایشان باید صحیحترین و دقیقترین اظهار نظرها باشد. به عنوان مثال وقتی در خطبههای نماز جمعه در باره قتلهای زنجیرهای فرمودند این قتلها کار اسرائیل است، همکاران سعید امامی و حتی همسر وی تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفتند تا اعتراف کنند با موساد رابطه دارند و از طرف رژیم صهیونیستی مأمور تخریب وجهه ایران بودند، تا صحت نظر رهبری ثابت شود یا وقتی مطبوعات را پایگاه دشمن معرفی فرمودند باید روزنامهنگاران دستگیر میشدند و تحت شکنجه قرار میگرفتند تا به رابطه با آمریکا و گرفتن پول از سی آی ای اعتراف کنند. بنابراین تعجبی نداشت که با پایان یافتن عمر دولت اصلاحات، یافتن اسناد و مدارک فساد اصلاح طلبان به یکی از محورهای مأموریت احمدینژاد تبدیل شود. اظهارات مکرر احمدینژاد مبنی براین که لیست مفسدان اقتصادی در جیب بغل من است، بخشی از همین مأموریت بود. در واقع چنین فهرستی وجود نداشت اما او مطمئن بود که همکارانش در این دستگاه عریض و طویل دولت بالاخره میتوانستند مواردی از فساد و سوء استفاده مالی را بیابند و با بزرگنمایی، آن را به عنوان شاهدی بر صحت اظهارات رهبری علیه اصلاح طلبان تبلیغ کنند. همزمان دستگاه اطلاعات سپاه مأموریت یافت تا از طرق پنهان از جمله با ورود پنهان به خانه و دفاتر اصلاح طلبانی که در آن زمان از دولت کنار گذاشته شده بودند، مدارکی دال بر فساد و سوء استفاده مالی آنان بیاند. اما این تلاشها هرچه بیشتر شد، به نتیجه کمتری رسید و نهایتاً نتوانست قضاوت رهبری در باره فساد اصلاح طلبان را مستند کند. تا این که ماجرای انتخابات سال ۸۸ و حوادث پس از آن فرا رسید و دستگاه اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات مأمور شدند بلکه همانند ماجرای همکاران سعید امامی بتوانند از اصلاح طلبان دستگیر شده درجریان انتخابات سال ۸۸ مدارکی دال بر فسا مالی پیدا کنند. همراه با هر دستگیری دفترچههای پسانداز، کارتهای اعتباری و دسته چکهای بانکی و … نیز ضبط میشد تا شاید در آنها اثری از پولهای هنگفت یافت شود. در کنار این بررسیها، فشارها و شکنجهها برای اعتراف گیری درجریان بود. بالاخره نباید فرموده رهبری که نماینده معصوم و جانشین خداوند در زمین است، بیپایه و اساس از آب در آید. منصفانه باید گفت اگر از اسناد و مدارک در وزارتخانهها و حسابهای بانکی اصلاح طلبان دستگیر شده، چیزی به دست نیامد در عوض از فشارها و شکنجهها یک اعتراف در آمد و آن این که خاتمی از پادشاه عربستان پانصدهزار دلار پول گرفته است! اعترافی که بیگمان حتی خود رهبری در خلوت خویش به آن خندیده است اما در عین حال باز جویان و مسؤلان تحت امر خود در وزارت اطلاعات و سپاه را از چنین اتهام زشت و سخیفی برحذر نداشت. آری آن تلاشها نه تنها به نتیجه دلخواه نرسید بلکه نتیجه عکس داد. نه تنها بیاعتباری اتهامهای فساد علیه پاکدستترین چهرههای اصلاحات از جمله اختلاس از پتروپارس توسط بهزاد نبوی به اثبات نرسید، بلکه مسؤلی همچون زنگنه که به عنوان وزیر نفت دولت اصلاحات تقریباً تمام درآمد ارزی کشور زیر نظر او به دست میآمد، از سوی قوه قضائیه به عنوان وزیری پاک که داراییاش قبل و بعد از وزارت تغییر نکرده، شناخته شد. تصور کنید در جریان این همه بررسی و تلاش از سوی دستگاههای اجرایی و نهادهای امنیتی اگر یک مورد حتی یک مورد فساد مالی کشف میشد، دستگاه تبلیغات تحت امر ولایت از آن چه فتح الفتوحی میساخت. هفت سال از آن تعریف و تمجیدها گذشت و رهبری که روزگاری در هر سخنرانی بر ضرورت مبارزه قاطع با فساد تأکید میکردند، به اعتراف آن نماینده مجلس و یا به تصریح مقامات قضایی از جمله سخنگوی قوه قضائیه و رئیس سازمان بازرسی کل کشور امروز مجبور شدهاند، دستور توقف رسیدگی به پرونده دهها متهم به اختلاس در دولت پاکدست نهم و دهم را صادر کند و از قوه قضائیه بخواهند پروندههای اختلاس کلان را علنی نکند و به مطبوعات نهیب بزنند که ماجرای اختلاس سه هزار میلیاردی را کش ندهند و پس از آن همه جفاها که در حق اصلاح طلبان روا داشتند، امروز شاهد آن باشند که مریدان و برکشیده شدگان ایشان یکدیگر را به فسادهای مالی عظیم و اقدامات مافیایی نظیر تصفیههای خونین متهم کنند.
راستی که چه بازیها دارد این روزگار! استبدادی که مغرور از قدرت فعال مایشائی خود همه چیز را به سخره و ریشخند و حقایق را اینچنین به بازی میگرفت چگونه خود به سخره و ریشخند گرفته شده است! و دولتی را که پاکدست و در تاریخ معاصر کشور بینظیر میخواند چگونه فاسدترین دولت تاریخ ایران از کار در آمده و بزرگترین اختلاس تاریخ ایران را در کارنامه خود ثبت کرده است. براساس گزارش سازمان شفافیت بین المللی در سال ۲۰۰۹ ایران از نظر فساد دولتی با بیست و هفت پله سقوط در رتبه ۱۶۸و تنها پانزده پله بالاتر از فاسدترین کشور جهان قرار گرفته است.(سایت تابناک، ۲۷ آبان ۱۳۸۸) علویتبار میگوید ۶۰ میلیارد دلار در این هفت سال گم شده است. ستاریفر سه سال پیش میگفت ۹۰ میلیارد دلار. کار سختی نیست. بودجههای ارزی مصوب مجلس طی هفت سال گذشته را جمع بزنید و از درآمد نفتی طی این مدت کم کنید آنگاه به این نتیجه میرسید که علوی تبار تا چه حد در حق این دولت جوانمردی و مروت کرده است.
مسئله تنها این نیست که بیپایگی اتهام رهبری به منتقدانش مبنی بر فساد مالی به اثبات رسیده است. مسئله مهمتر این است که مسؤل و یا بهتر بگوییم عامل اصلی این بزرگترین فساد در تاریخ ایران کیست و یا چیست. بزرگترین خطا آن است که این کارنامه درخشان به پای احمدینژاد نوشته شود. امروز که به تدریج به انتخابات ریاست جمهوری آینده نزدیک میشویم یاران گذشته احمدینژاد میکوشند با دادن آدرس غلط او را مسبب این بینظیرترین فساد در تاریخ ایران معرفی کنند و به دروغ به مردم وعده دهند که فساد و اختلاس با رفتن او به پایان خواهد رسید. اما مگر فقط همکاران احمدینژاد مانند رحیمی و مشائی بر سر این سفره گسترده نشستهاند؟ مگر پورمحمدی و برادران لاریجانی و قالیباف و فرماندهان عالیرتبه سپاه پاسداران و شرکتهای وابسته به سپاه که صدها میلیارد دلار پروژه را با ترک تشریفات مناقصه در اختیار گرفتهاند و تنها در یک مورد شرکت مخابرات ایران را با دارایی و درآمد چند ده هزار میلیارد تومانی یکجا بلعیدهاند، برسر سفره دیگری نشستهاند؟ مگر شکم برآمده فرماندهان سپاه از سفره دیگری چربی گرفته است؟ مگر آقایان سرداران ذولقدر و رحیم صفوی و مرتضی رضایی هزاران هکتار زمینهای بهشر حد فاصل سایت سابق استراق سمع آمریکاییان تا دریا را نبلعیدهاند؟ واقعیت این است که این فساد گسترده که تا اعماق استخوانهای نظام نفوذ کرده، نتیجه استبداد و سرکوب نهادهای مدنی و احزاب و مطبوعات مستقل و از بین بردن سازوکارهای نظارت مردم بر قدرت است در نتیجه همه عوامل، مریدان و وابستگان به استبداد در آن سهیم و به فراخور جایگاه و مقام، از آن بهرهمندند. بنابراین مسؤل این فساد عظیم و بیسابقه نه احمدینژاد بلکه شخص رهبری است که استبداد را بر تمامی ارکان نظام حاکم کرده است. استبدادی که پدیده احمدینژاد تنها یک نمونه آن است. شخص رهبری بیش از هر کس دیگری به این مسؤلیت واقفند و به همین دلیل است که ناگزیرند بر این فساد عظیم چشم ببندند و از قوه قضائیه بخواهند مصادیق آن را علنی نکند و به مطبوعات نهیب بزنند که پیگیری پروندههای فساد را کش ندهند، زیرا مظاهر فساد هرچه بیشتر آشکار شود، انگشت اتهامها و انتقادها متوجه ایشان خواهد شد. احمدینژاد بارها گفته است که اگر ارزی خارج از بودجه مصوب مجلس مصرف شده با اجازه رهبری بوده است، حق با اوست. او نه بدون تأیید و مجوز رهبری این مابه التفاوت ۹۰ میلیارد دلاری را خارج از محاسبه هزینه کرده است و نه فقط خود هزینه کرده است. میلیاردها دلاری که علاوه بر بودجه رسمی صرف خرید تجهیزات و سیستمهای پیشرفته اطلاعاتی و امنیتی، تقویت اطلاعات سپاه، تأمین مالی و تجهیز نیروهای سرکوب به پیشرفته ترین ابزارها و صرف سازماندهی بسیج شد و یا برای جلب همراهی کشورهای مختلف در مجامع بین المللی بذل و بخشش شد و یا در بازسازی خرابیهای جنگ لبنان هزینه شد، و یا به ریال تبدیل شد تا در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس صرف خرید رأی شود و یا بودجه تبلیغاتی کاندیداها فراهم شود و یا با حذف نهادهای نظارتی و مدیریتی از ساختار دولت، در سطح گسترده حیف و میل شد و یا … . حکایت این درآمدهای برباد رفته حکایت معده سیریناپذیر استبداد با ثروت یک ملت است. به قول مولوی:
عالمی را لقمه کرد و درکشید معدهاش نعره زنان هل من مزید
قصه قدرتی است که خود را نماینده خدا و مالک کشور و اموال آن میداند تا به هر گونه که اراده نماید و بدون این که خود را به دیگران پاسخگو بداند، در آن تصرف کند.
سخن را کوتاه کنیم. افشاگری رحیمی علیه پورمحمدی آغاز ماجراست نه پایان آن. در آینده موارد بیشتری از این افشاگریها را شاهد خواهیم بود. نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری و تلاش برای خارج کردن رقیب از میدان جنگ قدرت، البته یکی از انگیزههای این افشاگریها است. برهمین سیاق در آینده باید شاهد افشاگریهایی علیه امثال قالیباف و لاریجانی باشیم. حداد عادل نیز اگر هوس ریاست جمهوری کرد نیز از تیغ این افشاگریها در باره هزاران هکتار زمینهای جنوب شرقی تهران که با استفاده از نفوذ خود تغییر کاربری داده مصون نخواهد ماند. متقابلاً مخالفان احمدینژاد ساکت نخواهند نشست و آبروی برباد رفته فاسدترین دولت تاریخ معاصر ایران را بیش از خواهند برد. برای فهم میزان فساد مجموعه حاکمیت تحت امر استبداد لازم نیست در باره صحت هریک از افشاگریها به تحقیق بپردازیم بلکه کافی است به این نکته مهم توجه کنیم که چرا طرفین به رغم اگاهی از فساد یکدیگر تا کنون از افشای این مفاسد خودداری کرده و با سکوت خود عملاً شریک این خیانتها بودهاند. اما علاوه بر اوجگیری جنگ قدرت در آستانه انتخابات، این افشاگریها شاید علت دیگری نیز داشته باشد. توضیح آن که با تشدید محاصره اقتصادی و کاهش شدید درآمدهای ارزی کفگیربه ته دیگ خورده است و دیگر از آن سفره رنگین افسانهای خبری نیست، اما گرگهای رانتخواری و حرامخواری که در زیر بال و پر استبداد فربه شدهاند، یارای تحمل گرسنگی و ضبط نفس ندارند. تا پیش از این درآمدهای افسانهای به میزانی بود که شکم همه را سیر کند، اما چندی است که این درآمد به شدت و با نرخ منفی چشمگیری درحال کاهش است. درآمد نفتی ایران طی یکسال اخیر براثر تحریمها به یک سوم کاهش یافته است. نتیجه این کاهش، تشدید جنگ و منازعه برای تصاحب سهم بیشتر است. باندهای مافیای قدرت و ثروت پرورده شده در دستگاه استبداد به تدریج حال گرگهای گرسنهای را پیدا خواهند کرد که در زمستان بیغذایی ناگزیرند ایستاده بر پا به چشمان یکدیگر خیره شوند و از بیم آن که از فرط بیغذایی و گرسنگی طعمه حریف شوند، حتی پلک نزنند به امید آن که حریف لحظهای چشم برهم گذارد تا شکمش را بدرند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر