باور کنید که این مردم همه با میل و رغبت به استقبال و دیدن شما نمی آیند.
کافی است یک بار ادارات و مدارس و شهر را تعطیل نکنند و روستاییها را به
زور به استقبال از شما نکشانند دکتر محمد ملکی مبارز نام آشنا و دیرپا طی
نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی به نقد ایشان پرداخته و در انتها نوشته است
که این آخرین پیام وی خواهد بود. دکتر ملکی در بخشی از نامه خود گفته است:
قبول کنید ایران در حالِ فروپاشی است. به حرفهای اطرافیان خود باور نداشته
باشید، آنها فقط به منافع خود می اندیشند و در پایان کار رهایتان میکنند.
در حالِ حاضر مردم تمام گرفتاریهای خود را ناشی از اعمال و رفتار و گفتار
شما میدانند. در بخش دیگری از این نامه آمده است: شما با توجه به اصل پنجم
قانون اساسی فاقد شرایط لازم برای رهبری هستید.بنابراین شما باید خاضعانه
استعفای خود را به حضور ملّت بزرگوار ایران تقدیم کنید. متن کامل این نامه
که نسخه ای از آن در اختیار سایت ملی مدهبی قرار داده شده به این شرح است:
بسم الحق تقدیم به ستار بهشتی و دیگر جان باختگان راه آزادی و برابری شک
نکنید، فردا نوبتِ شماست هم میهنان گرامی، ایرانیان آزاده حدودِ شش ماه قبل
(۲ خرداد ۹۱) در یادداشتی خطاب به حاکمان نظام ولایی نوشتم: اگرچه میدانم
داستان حاکمان این سرزمین داستان فرعون است و ادعای خدایی و سرکشی و غرق در
رودِ جهالت و خود بزرگ بینی، تا آخرین لحظه برای حفظ قدرت شیطانی، امّا
آیا این حاکمیت آنقدر عقل و شعور دارد که در این واپسین روزهای حیاتش یک دم
به عاقبت راهی که در پیش گرفته بیاندیشد؟ ۶ ماه از نوشتن آن یادداشت گذشت،
در این مدت تحولات بزرگی در ایران و جهان و منطقه اتفاق افتاد که هر یک
میتوانست شوکی باشد بر مغزهای منجمد شده ی این جماعت. امّا استبدادیان چنان
در تارِ پوسیده و سست توهمات خودساخته ی کیش شخصیتی خویش گرفتارند که
آنگاه شوک و ضربه ی نهایی را بر مغز خود احساس میکنند که خیلی دیر شده و
ضربه چنان قوی و شکننده است که فرصت گفتن یک آخ را هم از آنها میگیرد. در
آن یادداشت نوشتم: مایلم پیش از آنکه فریاد سکوت دادخواهی مردم آنچنان رسا
گردد که کاخ استبدادیان را به لرزه درآورد و از بن فرو ریزد برای آخرین بار
اعلام کنم، تحمل مردم به پایان رسیده و بیش از این حاضر نیستند شاهد
نابودی سرزمین عزیزشان باشند. مردم ما نمیخواهند ایران بیش از این تبدیل به
یک سرزمین سوخته شود. این آخرین هشدار به حاکمان کشور بلازده ی ایران است
حال که پس از گذشت ۶ ماه از آن اتمام حجت و عدم توجه به آن تذکار، کار از
کار گذشته و پایان عمر حاکمان نزدیک است و میتوان آن را با تمام وجود حس
کرد میخواهم سخنی داشته باشم با یکی از عوامل اصلی این همه بیداد و
نابسامانی که ملت ما امروز با آنها دست و پنجه نرم میکند؛ با جناب آقای سید
علی خامنه ای و بنویسم که ایشان از کجا به کجا رسیده اند. قبل از پیروزی
انقلاب ایشان را فردی میشناختیم با ویژگیهایی از جمله علاقه به ادبیات و
شعر و موسیقی و هنر، بیان خوش و قلم روان و توانا، دوستدار بحث و دیالوگ با
جوانها بخصوص دانشجویان مجاهد و فدایی و انقلابی که آن روزها بسیاری از
قدرت بدستان امروز به اینکار افتخار میکردند. امّا هرچه به روزهای پایانی
نظام شاهی نزدیکتر میشدیم فاصله ی ایشان از دوستان و همسخنان گذشته بیشتر
میشد و به جماعتی که خود را حزب الهی مینامیدند و شعارشان حزب فقط حزب
الله، رهبر فقط روح الله بود نزدیک و نزدیکتر میشدند و پس از قرار گرفتن در
کادر رهبری حزب جمهوری اسلامی برای هرچه نزدیکتر شدن به قدرت درصدد قلع و
قمع دوستان و دانشجویان و جوانانی که از وضع موجود و یکه تازی حزب جمهوری
انتقاد میکردند برآمدند و همان روحانی متظاهر به ضداستبداد بودن که چند بار
به زندان و...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر